نگاهی بر هیاهوی زمان، از جولین بارنز
زمان در کارهای جولین بارنز مفهومی گسترده در سراسرِ رمان
است که فرمِ داستان غالبا براساسِ آن شکلدهی شدهاست و تمامیِ چرخشها و کندی و
تُندیاش در زیرِ مفهومی به نامِ زمان معنا مییابد. همچنین «زمان» در بافتِ
داستان شکل میگیرد و فقط گذرِ سالیان نیست، بلکه دربرگیرندهی نگاهی عمیق به
مواجههی انسان است با خودش در طیِ سالیان.
هیاهوی زمان سینمایی آغاز میشود. در ایستگاهِ قطاری
غبارآلود و فضایی که هنوز برای خواننده آشنا نیست و منتظر میماند تا داستان شروع
شود. زمان از همینجا شروع به شکلگرفتن میکند. بارنز برای دمیتری دمیتریویچ
شوستاکوویچ سه تکه را درنظر میگیرد. تکههایی که برآمده از یک تریاد هستند. سادهترین
و بنیادیترین شکلِ آکورد که از سه صدا ساخته میشود. نویسنده صداهایی در پاگرد،
در هواپیما و در اتوموبیل از زندهگیِ شوستاکوویچِ آهنگساز انتخاب میکند. اما پیشاز
اینها هم نویدِ این شکل را براساسِ مَثَلی روسی دادهبود. یکی برای شنیدن، یکی
برای بهیادآوردن و یکی برای نوشیدن.
کارِ اساسیِ جولین بارنز همینجا آغاز میشود. از میانِ
منابعِ پرشمار (اما نه کامل) از زندهگیِ شوستاکوویچ چیزهایی که میخواهد را برمیگزیند
و در دلِ فرم قواماش میدهد. متریالِ ماجراهای زندهگی خودبهخود جذابیت ندارد و
باید پردازش شوند. اما از سویی این خطر وجود دارد که کار تبدیل به زندهگینامهای
کِسِلکننده شود. ولی نویسنده در دلِ شکلِ ساده -اما دقیقی که آنهم متناسب با
زندهگیِ آهنگساز تنظیم شدهاست- نگاهی که میخواهد را درنظر میگیرد و خواستهاش
را اجرا میکند؛ از داستان فاصله میگیرد و جایی که میخواهد نزدیک میشود و
هماهنگ با مفهومی که برای زمان درنظر گرفته سعی میکند زندهگی و زمانهی دمیتری شوستاکوویچ
را روایت کند.
ما فقط چیزهایی را میخوانیم که در ظرفِ زمان و فرمِ ساده
گنجانده شدهاست. میدانیم که همیشه این بدترین زمانِ ممکن است. از جزییاتِ زندهگی
شخصیاش زودتر رد میشویم و در مواجههی او با قدرت مکث میکنیم و فشاری که بر روح
و ذهنِ او وارد است را لمس میکنیم. اساسا هیاهوی زمان روایتیست از بالای سرِ شوستاکوویچ
و جنگِ درونیِ او که منجر به شکلگرفتن نُتها و خلقِ سمفونیها و ... شدهاست و
ما شاهدِ او هستیم. و جهانی درخشان بهعنوانِ میراثِ او بهجای مانده تا قضاوت
بیشتر براساسِ این میراث باشد تا دومین گریهی او بعد از مرگِ همسرش. یعنی زمانی
که مجبور به عضویت در حزبِ کمونیست شد و چرخهی دوازدهساله به سمتِ از پا در آوردناش
غلت میزد.
شکل و ماجرای رمان فرصتِ غافلگیری را از بارنز گرفته اما او
در صحنههای حضورِ مقطعبهمقطعِ استالین و ... جذابیتی ساختهاست و اثر را بدل به
رمانی پرکشش و خواندنی کرده. و البته خواننده را به درکی از دورانِ شوستاکوویچ نزدیک
میکند. آهنگسازِ مشهوری که انقلاب و رهبریِ استالین و جنگِ جهانی و زمانهی
خروشچف را دید و در آگوستِ ۱۹۷۵ فوت کرد. خواندنِ «هیاهوی زمان» همراه با شنیدنِ
سمفونیِ پنجِ شوستاکوویچ و سوناتِ چللوی او وقتی خوش را میسازد که چندان شاد
نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر