یک رسم بدی که مدت هاست رایج شده و من به شدت با آن مشکل دارم، راه انداختن برنامههای رد و بدل کردن کتاب است. آن هم به نام ترویج فرهنگ کتاب خوانی! ترویجِ فرهنگِ خوبی که در آن فرهنگِ غلطی نهفته است. به این شکل که کتابی که مثلا خوب است و دوست داشتند را به یکی قرض می دهند و آن یکی به دیگری و دیگری به نفر بعدی و ادامه ی ماجرا.
ظاهر قضیه شاید خوب باشد و بگوییم به به چه خوب که کتاب ها را بین هم رد و بدل میکنیم. اما چیزی که این بین نادیده گرفته می شود حقوقِ مولفی ست که برای خلق (یا ترجمه و یا حتا نشر) آن کتاب زحمت کشیده. آن هم در این بازار نابهسامانِ چاپ و نشری که ما داریم و ماهها و سالها پشت خط انتظار و مجوز ماندن ها. این طبیعی ترین حق کسی است که روزهایی بسیاری از زندهگی اش را صرف نوشتن یا ترجمه ی کتابی کرده است. طبیعی ترین حق ناشری که می توانست برود و لوازم آرایش وارد کند و پولِ هنگفتی به جیب بزند و بر داف های جامعه بیافزاید. اما این ها وقت و سرمایه شان را در راه دیگری خرج کردند و عده ای خیلی راحت حقوق شان را پایمال می کنند. آخر هم نه تنها متوجه این ضایع کردن حق نمی شوند، بلکه این کار را گامی برای ترویچِ یک فرهنگ می دانند. آیا نباید اصولِ اولیه آن فرهنگ را جا انداخت؟ این چه فرهنگی ست که ما نمی دانیم برای استفاده از آن باید هزینه پرداخت کنیم.
معمولا بیشتر این رد و بدل ها نتیجه ی مثبتی را هم نداشته و کسی را ندیدم با این کار کتاب خوان شده باشد. هرچند در مواردی جز این رد بدل چاره ای نیست با همیشهگی شدنِ این کار به شدت مخالفم. گاهی مثل کتابی که دیگر چاپ نمی شود یا کتابی که افست است ـ و از بیخ حق را از رسمیت انداخته ـ و یا زمانی که کلی کتاب و مجله گرفتهای و می خواهی فقط یکی را قرض بگیری ایراد چندانی شاید نباشد. اما این که هیچ کتابی در قفسه نداشته باشیم و به کتاب های خوانده ببالیم به نظرم چندان جالب نیست. از دلِ این جمع ها چیزی بیرون نمی آید!
ظاهر قضیه شاید خوب باشد و بگوییم به به چه خوب که کتاب ها را بین هم رد و بدل میکنیم. اما چیزی که این بین نادیده گرفته می شود حقوقِ مولفی ست که برای خلق (یا ترجمه و یا حتا نشر) آن کتاب زحمت کشیده. آن هم در این بازار نابهسامانِ چاپ و نشری که ما داریم و ماهها و سالها پشت خط انتظار و مجوز ماندن ها. این طبیعی ترین حق کسی است که روزهایی بسیاری از زندهگی اش را صرف نوشتن یا ترجمه ی کتابی کرده است. طبیعی ترین حق ناشری که می توانست برود و لوازم آرایش وارد کند و پولِ هنگفتی به جیب بزند و بر داف های جامعه بیافزاید. اما این ها وقت و سرمایه شان را در راه دیگری خرج کردند و عده ای خیلی راحت حقوق شان را پایمال می کنند. آخر هم نه تنها متوجه این ضایع کردن حق نمی شوند، بلکه این کار را گامی برای ترویچِ یک فرهنگ می دانند. آیا نباید اصولِ اولیه آن فرهنگ را جا انداخت؟ این چه فرهنگی ست که ما نمی دانیم برای استفاده از آن باید هزینه پرداخت کنیم.
معمولا بیشتر این رد و بدل ها نتیجه ی مثبتی را هم نداشته و کسی را ندیدم با این کار کتاب خوان شده باشد. هرچند در مواردی جز این رد بدل چاره ای نیست با همیشهگی شدنِ این کار به شدت مخالفم. گاهی مثل کتابی که دیگر چاپ نمی شود یا کتابی که افست است ـ و از بیخ حق را از رسمیت انداخته ـ و یا زمانی که کلی کتاب و مجله گرفتهای و می خواهی فقط یکی را قرض بگیری ایراد چندانی شاید نباشد. اما این که هیچ کتابی در قفسه نداشته باشیم و به کتاب های خوانده ببالیم به نظرم چندان جالب نیست. از دلِ این جمع ها چیزی بیرون نمی آید!