دوشنبهشب در سالن اصلی تئاتر شهر، «طلسم صبحگل» به نویسندگی و کارگردانی قطبالدین صادقی در قسمت میهمان جشنواره تئاتر فجر اجرا شد.
یک داستان ساده و کلیشه ای با درونمایه ای که در اغلب فیلم ها و نمایش های عامه پسند می بینیم و انتظار رویارویی با آن را در اصلی ترین جشنواره تئاتر کشور نداریم. بحث بر سر دختری از یک خانواده ی سنتیِ بازاری است که پسری از خانواده ای شاید تازه به دوران رسیده دلباخته ی او شده است. در این بین نوکرِ سیاه پوست خانواده ی دختر هم عاشق او بوده و هست و احتمالا خواهد بود. حدس ادامه ی ماجرا و آنچه باید رخ دهد، کار چندان سختی نیست. پدرِ پسر مخالف است و برای او فکرهایی در سر دارد اما در نهایت با وساطت بچهگانه ی دیگر اعضای خانواده مجبور به کوتاه آمدن می شود. خانواده ی دختر به صورت پیش فرض راضی نیستند و خواستگار مجبور می شود تا از در داد و ستد مالی و کاری وارد شود و دختر وجه المصالحه قرار گیرد. در طرف دیگر غلامِ خانه که خواهان دختر بوده بیکار نمی نشیند و در این راه سنگ می اندازد تا این وصلت صورت نپذیرد و... ادامه ی ماجرا که قطعا مشخص است.
بی شک تحمل چنین داستانی برای تماشاگری که تئاتر دنبال می کند کار آسانی نیست و آن عده ای هم که سالن را ترک کردند کار عجیبی انجام ندادند. تحمل قردادن و باسن تکان دادنِ رضا فیاضی از حوصله ی این دسته از تماشاگران خارج است. هیچ کدام از عناصر این نمایش با یکدیگر خوب جوش نخورده و موسیقی سنتی و فولکلور ایرانی هم آنقدر که باید همراه و هماهنگ با دیگر بخش ها نبود.
معلوم نیست تا کی استفاده از جک های سطحی جامعه و بدتر از آن استتوس های فیس بوکی باید ستون های اساسیِ یک نمایشنامه یا فیلم نامه شود و نمایش به جای هنر و مهارت نویسنده با تکیه به جُک خود را پیش ببرد. این اشتباهی بود که با بعضی فیلم های سینمایی سطح پایین و شانه تخممرغی شروع شد و متاسفانه به تئاتری رسیده که متناش را کسی نوشته که دکترای تئاتر دارد.
شاید اگر به چشم یک نمایش روحوضی به آن نگاه کنیم بتوانیم در ژانر خود «کارِ خوب» قلمدادش کنیم. دستمایه قرار دادن مراودات تجاریِ ایران و چین و حتا شعار حمایت از تولید کننده در همچین تئاتری بیشتر شبیه آزار مخاطب است.
از دیگر نکات آزار دهنده میتوان به زمان نمایش اشاره کرد که در برنامه ۱۲۰ دقیقه اعلام شده بود اما تماشاگر مجبور بود دو ساعت و نیم تحملش کند. در مجموع اگر قرار باشد از ۵ به این کار نمره ای اختصاص بگیرد شاید ۱ عادلانه باشد. نتیجه ی کار اصلا خوب نبود و به هر قیمتی می خواست خوب تمام شود. به هر قیمتی که به تحملاش نمی ارزید.
منتشر شده در روزنامه ی آرمان. صفحه ی آخر. پنجشنبه ۱۰ بهمن ۹۲.
http://armandaily.ir/?News_Id=67261
یک داستان ساده و کلیشه ای با درونمایه ای که در اغلب فیلم ها و نمایش های عامه پسند می بینیم و انتظار رویارویی با آن را در اصلی ترین جشنواره تئاتر کشور نداریم. بحث بر سر دختری از یک خانواده ی سنتیِ بازاری است که پسری از خانواده ای شاید تازه به دوران رسیده دلباخته ی او شده است. در این بین نوکرِ سیاه پوست خانواده ی دختر هم عاشق او بوده و هست و احتمالا خواهد بود. حدس ادامه ی ماجرا و آنچه باید رخ دهد، کار چندان سختی نیست. پدرِ پسر مخالف است و برای او فکرهایی در سر دارد اما در نهایت با وساطت بچهگانه ی دیگر اعضای خانواده مجبور به کوتاه آمدن می شود. خانواده ی دختر به صورت پیش فرض راضی نیستند و خواستگار مجبور می شود تا از در داد و ستد مالی و کاری وارد شود و دختر وجه المصالحه قرار گیرد. در طرف دیگر غلامِ خانه که خواهان دختر بوده بیکار نمی نشیند و در این راه سنگ می اندازد تا این وصلت صورت نپذیرد و... ادامه ی ماجرا که قطعا مشخص است.
بی شک تحمل چنین داستانی برای تماشاگری که تئاتر دنبال می کند کار آسانی نیست و آن عده ای هم که سالن را ترک کردند کار عجیبی انجام ندادند. تحمل قردادن و باسن تکان دادنِ رضا فیاضی از حوصله ی این دسته از تماشاگران خارج است. هیچ کدام از عناصر این نمایش با یکدیگر خوب جوش نخورده و موسیقی سنتی و فولکلور ایرانی هم آنقدر که باید همراه و هماهنگ با دیگر بخش ها نبود.
معلوم نیست تا کی استفاده از جک های سطحی جامعه و بدتر از آن استتوس های فیس بوکی باید ستون های اساسیِ یک نمایشنامه یا فیلم نامه شود و نمایش به جای هنر و مهارت نویسنده با تکیه به جُک خود را پیش ببرد. این اشتباهی بود که با بعضی فیلم های سینمایی سطح پایین و شانه تخممرغی شروع شد و متاسفانه به تئاتری رسیده که متناش را کسی نوشته که دکترای تئاتر دارد.
شاید اگر به چشم یک نمایش روحوضی به آن نگاه کنیم بتوانیم در ژانر خود «کارِ خوب» قلمدادش کنیم. دستمایه قرار دادن مراودات تجاریِ ایران و چین و حتا شعار حمایت از تولید کننده در همچین تئاتری بیشتر شبیه آزار مخاطب است.
از دیگر نکات آزار دهنده میتوان به زمان نمایش اشاره کرد که در برنامه ۱۲۰ دقیقه اعلام شده بود اما تماشاگر مجبور بود دو ساعت و نیم تحملش کند. در مجموع اگر قرار باشد از ۵ به این کار نمره ای اختصاص بگیرد شاید ۱ عادلانه باشد. نتیجه ی کار اصلا خوب نبود و به هر قیمتی می خواست خوب تمام شود. به هر قیمتی که به تحملاش نمی ارزید.
منتشر شده در روزنامه ی آرمان. صفحه ی آخر. پنجشنبه ۱۰ بهمن ۹۲.
http://armandaily.ir/?News_Id=67261