ساعت هشت صبح هوا ۵- درجه بود که از خانه بیرون رفتم. وقتی بر می گشتم ۱ ظهر بود و هوا ۹ درجه!
این اتفاقی عادی برای من و ساکنین این شهر است. سالهاست شوخی میکنیم که چهار فصل را در یک روز داریم. و واقعا داریم. باید همیشه کوله ای پُر از لباس های مختلف را با خود داشته باشیم تا هر چند ساعت پوشش خود را با هوا متناسب کنیم. پلیور را در می آوریم و کمی با تی شرت سر می کنیم. بعد رویاش کاپشن میپوشیم. بعد آفتاب اذیتمان می کند اما باید دنبال چتر باشیم چون چند ساعت دیگر ممکن است باران ببارد. شاید هم برای فردا صبح بشود برنامه ی برف بازی چید. اما باید دوباره همان کوله همراهات باشد.
اختلاف ۱۴ درجه ای در ۵ ساعت برای ما چیز عجیبی نیست. از دوران دبیرستان به بعد دیگر این تغییر ها برایام عادی شده. شاید برای همین است دیگر روی تغییرات عجیب آدمها هم حساس نیستم و فقط سعی می کنم فاصله داشته باشم. اصلا هم تعجبی ندارد این هوا. چون فردا ممکن است اختلاف بیشتری ثبت شود!
چیزی که ذهنام را مشغول کرده است اوضاعِ مردمی ست که در این اقلیمِ آب و هوایی زندهگی می کنند. چگونه می شود با این تغییرات دست و پنجه نَرم کرد. مردمانِ این شهر هم مثلِ آب و هوایش به همین سادهگی رنگ عوض می کنند؟ یا حتا ساده تر. و البته شاید روی خوشی هم داشته باشد.
باید دنبال این سوال را بگیرم. قطعا شرایط اقلیمی تاثیر به سزایی در عادات و رفتار و خلق و خوی ساکنان هر منطقه دارد. شاید این خیلی خوب(!) بودن ساکنان این شهر ماحصل همین هوای خشک و زیادی متغیر باشد. چه می دانم.
اگر پیشنهاد مطالعاتی در این زمینه دارید حتما معرفی کنید.
*عنوان گفت و گویی با حسن میرعابدینی، چاپ شده در «در ستایش داستان» چشمه ۸۹/ ص ۲۴۷
این اتفاقی عادی برای من و ساکنین این شهر است. سالهاست شوخی میکنیم که چهار فصل را در یک روز داریم. و واقعا داریم. باید همیشه کوله ای پُر از لباس های مختلف را با خود داشته باشیم تا هر چند ساعت پوشش خود را با هوا متناسب کنیم. پلیور را در می آوریم و کمی با تی شرت سر می کنیم. بعد رویاش کاپشن میپوشیم. بعد آفتاب اذیتمان می کند اما باید دنبال چتر باشیم چون چند ساعت دیگر ممکن است باران ببارد. شاید هم برای فردا صبح بشود برنامه ی برف بازی چید. اما باید دوباره همان کوله همراهات باشد.
اختلاف ۱۴ درجه ای در ۵ ساعت برای ما چیز عجیبی نیست. از دوران دبیرستان به بعد دیگر این تغییر ها برایام عادی شده. شاید برای همین است دیگر روی تغییرات عجیب آدمها هم حساس نیستم و فقط سعی می کنم فاصله داشته باشم. اصلا هم تعجبی ندارد این هوا. چون فردا ممکن است اختلاف بیشتری ثبت شود!
چیزی که ذهنام را مشغول کرده است اوضاعِ مردمی ست که در این اقلیمِ آب و هوایی زندهگی می کنند. چگونه می شود با این تغییرات دست و پنجه نَرم کرد. مردمانِ این شهر هم مثلِ آب و هوایش به همین سادهگی رنگ عوض می کنند؟ یا حتا ساده تر. و البته شاید روی خوشی هم داشته باشد.
باید دنبال این سوال را بگیرم. قطعا شرایط اقلیمی تاثیر به سزایی در عادات و رفتار و خلق و خوی ساکنان هر منطقه دارد. شاید این خیلی خوب(!) بودن ساکنان این شهر ماحصل همین هوای خشک و زیادی متغیر باشد. چه می دانم.
اگر پیشنهاد مطالعاتی در این زمینه دارید حتما معرفی کنید.
*عنوان گفت و گویی با حسن میرعابدینی، چاپ شده در «در ستایش داستان» چشمه ۸۹/ ص ۲۴۷
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر