درباره «مردگانِ جزیره ی موریس»
از روی صندلی راحتی بلند شد. دیگر پادشاهِ ایران نبود. از سوم شهریور ۲۰ دیگر پادشاه نبود و حالا به جزیره ی موریس تبعید شده بود. رمان فرهاد کشوی حکایت روزهای زنده گیِ شاهِ مخلوع در تبعید. تبعید به جزیره ای که حتا نمی دانست کجای این کره قرار گرفته است. داستان بین ترس و تاریخ و تخیل در رفت و آمد است.
کشیِ کشته گان پهلو گرفته و همه می خواهند شاهِ سابق را ببینند. جهانی ساخته شده که رضا شاهِ آن می تواند صرفا همان رضا شاهی که می شناسیم نباشد. مرده ها دست از سرِ او برنمی دارند. همه ی کسانی که به دستور او کشته شده اند - از تیمورتاش و سردار اسعد و امیرطهماسبی و داور و فرخی تا کسانی حتا پادشاههم نامشان را دیگر در یاد ندارد - در مقابلِ دیده گان شاه پدید می آیند و همه یک سوال را می پرسند. «چرا من را کشتی؟» این سوالی ست که سراسر رمان از رضا شاه پرسیده می شود و آخر ایزدی سر و کله اش پیدا می شود و مرده گان لابه لای درختانِ اوکالیپتوس گم می شود. آخر شاه از جزیره و شاید از مرده گان می خواهد فرار کند و به ژوهانسبورگ می رود و در کشتی با هم با مرده گان رو به رو می شود که هیچ وقت دست از سرِ او بر نخواهند داشت.
شاید اگر تنوع بیشتری به رفت و آمد های شخصیت ها داده داستان را جذاب تر می کرد و خواننده کمی غافلگیر می شد. خیلی یکنواخت درختِ اوکالیپتوسی بود و شاه و کشته ای و بعد هم ایزدی و سر آخر نا پدیدی! می شد فرم های بهتری را برای احضارِ مرده گان در نظر گرفت، همانطور که در بازگشت به گذشته ی رضا شاه تا حدودی این تنوع را می بینیم.
شاهی که در داستان می بینیم حتا از شاه شدنش هم پشیمان می شود. آرزو می کند که ای کاش احمد شاه او را رییس قشون نمی کرد و در نهایت فرصتِ شاهی اش پیش نمی آمد. اشتباهاتش را قبول نمی کند و مدام می گوید ایران جوان شد و رضا پیر. نمی خواهد قبول کنند تجدد بی فرهنگ و روشنفکر و آزادی معنایی ندارد. هنوز معتقد است باید مردم از او بترسند. نفرت به انگلیس و شوروی لحظه به لحظه بیشتر می شود. خود را بازیچه می بیند. شایعاتی که در مدح یا ذم اش گفته شده را تکذیب می کند. دوست دارد برگردد و در خاک خودش بمیرد و خود را ناپلئون می بیند.
این رضا شاه لزوما همانی نیست که با او آشنا بودیم. می تواند انسان دیگری باشد در جهانِ تازه ی دیگری. جهانی که نویسنده آن را از نو خلق می کند و همه ی آدم ها باز آفرینی می شوند. در مجموع رمانِ ۲۹۲ صفحه ای فرهاد کشوری می تواند رمان درخور توجه ای باشد و در رده ی کارهای خوب و قابل قبول قرار بگیرد. داستان نقل می کند و روایت دارد شخصیت ها خوب پردازش شده اند و داستانِ روانی ست.

کشیِ کشته گان پهلو گرفته و همه می خواهند شاهِ سابق را ببینند. جهانی ساخته شده که رضا شاهِ آن می تواند صرفا همان رضا شاهی که می شناسیم نباشد. مرده ها دست از سرِ او برنمی دارند. همه ی کسانی که به دستور او کشته شده اند - از تیمورتاش و سردار اسعد و امیرطهماسبی و داور و فرخی تا کسانی حتا پادشاههم نامشان را دیگر در یاد ندارد - در مقابلِ دیده گان شاه پدید می آیند و همه یک سوال را می پرسند. «چرا من را کشتی؟» این سوالی ست که سراسر رمان از رضا شاه پرسیده می شود و آخر ایزدی سر و کله اش پیدا می شود و مرده گان لابه لای درختانِ اوکالیپتوس گم می شود. آخر شاه از جزیره و شاید از مرده گان می خواهد فرار کند و به ژوهانسبورگ می رود و در کشتی با هم با مرده گان رو به رو می شود که هیچ وقت دست از سرِ او بر نخواهند داشت.
شاید اگر تنوع بیشتری به رفت و آمد های شخصیت ها داده داستان را جذاب تر می کرد و خواننده کمی غافلگیر می شد. خیلی یکنواخت درختِ اوکالیپتوسی بود و شاه و کشته ای و بعد هم ایزدی و سر آخر نا پدیدی! می شد فرم های بهتری را برای احضارِ مرده گان در نظر گرفت، همانطور که در بازگشت به گذشته ی رضا شاه تا حدودی این تنوع را می بینیم.
شاهی که در داستان می بینیم حتا از شاه شدنش هم پشیمان می شود. آرزو می کند که ای کاش احمد شاه او را رییس قشون نمی کرد و در نهایت فرصتِ شاهی اش پیش نمی آمد. اشتباهاتش را قبول نمی کند و مدام می گوید ایران جوان شد و رضا پیر. نمی خواهد قبول کنند تجدد بی فرهنگ و روشنفکر و آزادی معنایی ندارد. هنوز معتقد است باید مردم از او بترسند. نفرت به انگلیس و شوروی لحظه به لحظه بیشتر می شود. خود را بازیچه می بیند. شایعاتی که در مدح یا ذم اش گفته شده را تکذیب می کند. دوست دارد برگردد و در خاک خودش بمیرد و خود را ناپلئون می بیند.
این رضا شاه لزوما همانی نیست که با او آشنا بودیم. می تواند انسان دیگری باشد در جهانِ تازه ی دیگری. جهانی که نویسنده آن را از نو خلق می کند و همه ی آدم ها باز آفرینی می شوند. در مجموع رمانِ ۲۹۲ صفحه ای فرهاد کشوری می تواند رمان درخور توجه ای باشد و در رده ی کارهای خوب و قابل قبول قرار بگیرد. داستان نقل می کند و روایت دارد شخصیت ها خوب پردازش شده اند و داستانِ روانی ست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر