توقیف «زنانامروز» و سکوت روزنامههای مهم کشور برای من یادآور تجربهای شخصی در عرصهی دانشگاهی کشور بود. اتفاق یا اتفاقاتی که زنگ خطری است برای فنا شدن ما در دنیای پیرامون.
بعد از حدود شش سال یک مجلهی درست و حسابی دربارهی زنان در ایران شروع به انتشار کرد و هنوز به سال نرسیده به دلیل پیگری مباحثی همچون ورود زنان به استادیومها و مطرح کردن «ازدواج سفید» رنگ توقیف به خود دید و از چرخهی مطبوعات کشور خارج شد. اما نکتهی مهم بعد از حادثه است. جایی که انتظار میرود روزنامههای مهم کشور (که قابل اعتماد هم هستند) در یک تیتر کم شدن یک مجله را به گوش مخاطبین خود برسانند. این کمترین خواسته میتواند باشد اما بسیار مهم است ما در برابر مسائل مهم سکوت نکنیم و نشان بدهیم هستیم و هر بلایی که شد نمیشود سر ما بیاید. اما همیشه میترسیم نکند تیتر کردن این موضوع باعث شود سر خودمان هم بیاید!
در دانشگاه هم برای من چنین موضوعی بود. در یک درس که استاد بسیار بدی داشتیم و «هیچ» درس نمیداد اکثریت ساکت بودند جز چند نفر معترض که تازه بعضیهایشان در رودربایستی بودند. سر جلسهی امتحانی عجیب که سوالات برای افتادن طرح شده بود یک نفر بلند شد و به استاد اعتراض کرد. همه ساکت بودند. آن یک نفر برگه را پاره کرد و رفت، اما «همه» ساکت نشستند تا با سکوت نمره بگیرند. همه از ترس این که نکند دانشگاه... نشستند. بماند که یک ماه بعد اوضاع چرخید.
این دو تنها تصویر خیلی کوچکی است از چیزهایی که در امروز ایران میگذرد. ما هرروز پشت هم را خالی میکنیم تا به مقصود خود برسیم. ما میترسیم و سکوت میکنیم در مقابل چیزهایی که مهم اند. ما تکه تکه فنا میشویم در این راه ترس و سکوت. حالا دیگر ما حاضر به دادن هیچ هزینهای نیستیم. اینها زنگ خطری است برای سالهای آینده. که هرکس دنبال این است خودش توقیف نشود. خودش نمره بگیرد، حالا که دیگ برای او میجوشد دیگران را چه!
بعد از حدود شش سال یک مجلهی درست و حسابی دربارهی زنان در ایران شروع به انتشار کرد و هنوز به سال نرسیده به دلیل پیگری مباحثی همچون ورود زنان به استادیومها و مطرح کردن «ازدواج سفید» رنگ توقیف به خود دید و از چرخهی مطبوعات کشور خارج شد. اما نکتهی مهم بعد از حادثه است. جایی که انتظار میرود روزنامههای مهم کشور (که قابل اعتماد هم هستند) در یک تیتر کم شدن یک مجله را به گوش مخاطبین خود برسانند. این کمترین خواسته میتواند باشد اما بسیار مهم است ما در برابر مسائل مهم سکوت نکنیم و نشان بدهیم هستیم و هر بلایی که شد نمیشود سر ما بیاید. اما همیشه میترسیم نکند تیتر کردن این موضوع باعث شود سر خودمان هم بیاید!
در دانشگاه هم برای من چنین موضوعی بود. در یک درس که استاد بسیار بدی داشتیم و «هیچ» درس نمیداد اکثریت ساکت بودند جز چند نفر معترض که تازه بعضیهایشان در رودربایستی بودند. سر جلسهی امتحانی عجیب که سوالات برای افتادن طرح شده بود یک نفر بلند شد و به استاد اعتراض کرد. همه ساکت بودند. آن یک نفر برگه را پاره کرد و رفت، اما «همه» ساکت نشستند تا با سکوت نمره بگیرند. همه از ترس این که نکند دانشگاه... نشستند. بماند که یک ماه بعد اوضاع چرخید.
این دو تنها تصویر خیلی کوچکی است از چیزهایی که در امروز ایران میگذرد. ما هرروز پشت هم را خالی میکنیم تا به مقصود خود برسیم. ما میترسیم و سکوت میکنیم در مقابل چیزهایی که مهم اند. ما تکه تکه فنا میشویم در این راه ترس و سکوت. حالا دیگر ما حاضر به دادن هیچ هزینهای نیستیم. اینها زنگ خطری است برای سالهای آینده. که هرکس دنبال این است خودش توقیف نشود. خودش نمره بگیرد، حالا که دیگ برای او میجوشد دیگران را چه!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر