دربی نزدیک است و تکه ای جدید از جوزدگیِ ایرانی را با خود می آورد. و باز به بدوی ترین شکلِ ممکن باید لوس بازی ها و مسخره کردن هایی را تحمل کرد فکر می کنند کری خوانی ست.
این روزها هرکسی دنبالِ چیزی برای نشان دادن اش می گردد و چه چیز بهتر از سوژه ی روز؟ سی و هشت ساعت به دربی مانده و دوباره سوژه ای جدید موج می زند و جماعتی هم خود را بالا و پایین می اندازند تا سوارش شوند. عده ای این روزها یادشان می آیند چقدر به تیمی خاص علاقه داشته اند و سوابق و افتخاراتشان را کپی پیست می کنند و دم از چیزهایی می زنند که چند دقیقه از دانسته شدن اش بیشتر نمی گذرد!
نمی دانم این ها جمعه ساعتِ ۳ قرار است چه کنند و اگر برنامه بهتر نباشد باز هم پای تلویزیون می نشینند یا کار دیگر می کنند و وقتی نتیجه را فهمیدند، اگر نتیجه مناسب بود، شب دوباره خود را نمایان می کنند و از عشقِ کودکی شان می گویند. اگر هم بُردی به دست نیامد، سوژه را رها می کنند و خیلی راحت می گردند شاید کسی مُرده باشد، نویسنده ای فلان شده باشد، جایی از زمین لرزیده باشد، آبی بخار شده باشد، زنی زاییده باشد، مردی خوابیده باشد، شاید مدرسه ای آتش گرفته باشد. و همین ترتیب حرف هایشان را عوض می کنند از چیزِ دیگری می گویند.
باید این ها را هم تحمل کرد و با چرخش ها کنار آمد. شاید روزی خودشان بفمند که این موج و جو و بی فکر و ایده بودن چقدر به ضررشان است و نباید بگذارند به این ساده گی مغزشان هیچ انگاشته شود.
این روزها هرکسی دنبالِ چیزی برای نشان دادن اش می گردد و چه چیز بهتر از سوژه ی روز؟ سی و هشت ساعت به دربی مانده و دوباره سوژه ای جدید موج می زند و جماعتی هم خود را بالا و پایین می اندازند تا سوارش شوند. عده ای این روزها یادشان می آیند چقدر به تیمی خاص علاقه داشته اند و سوابق و افتخاراتشان را کپی پیست می کنند و دم از چیزهایی می زنند که چند دقیقه از دانسته شدن اش بیشتر نمی گذرد!
نمی دانم این ها جمعه ساعتِ ۳ قرار است چه کنند و اگر برنامه بهتر نباشد باز هم پای تلویزیون می نشینند یا کار دیگر می کنند و وقتی نتیجه را فهمیدند، اگر نتیجه مناسب بود، شب دوباره خود را نمایان می کنند و از عشقِ کودکی شان می گویند. اگر هم بُردی به دست نیامد، سوژه را رها می کنند و خیلی راحت می گردند شاید کسی مُرده باشد، نویسنده ای فلان شده باشد، جایی از زمین لرزیده باشد، آبی بخار شده باشد، زنی زاییده باشد، مردی خوابیده باشد، شاید مدرسه ای آتش گرفته باشد. و همین ترتیب حرف هایشان را عوض می کنند از چیزِ دیگری می گویند.
باید این ها را هم تحمل کرد و با چرخش ها کنار آمد. شاید روزی خودشان بفمند که این موج و جو و بی فکر و ایده بودن چقدر به ضررشان است و نباید بگذارند به این ساده گی مغزشان هیچ انگاشته شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر