۱۳۹۲ فروردین ۲۷, سه‌شنبه

دافِ پنهان!

به تازگی با موردی آشنا شده ام که حاوی نکاتِ جالبی ست. دست کم برای من. بحثِ تعجب ام از حضورِ کسانی ست که در اماکنِ عمومی با پوششِ تقریبا کاملِ اسلامی ظاهر می شوند، اما در بعضی بخش های همان مکان ها، با ظاهری بیش از اندازه متفاوت قابلِ دیدن هستند.
برایم واقعا جالب است کسانی که در محیطِ دانشگاه و قبل از این که پایشان را به کلاس بگذارند، با چادر و حجاب کامل در دانشگاه حضور دارند. اما به محضِ این که واردِ کلاس می شوند، چادر را به کناری انداخته و غالبا با مانتوهای رنگی و کوتاه -که شاید حراست به هنگامِ ورود اذیت کند- و آرایشی تکمیل شده، در کلاس و آتلیه ها مدام رژه می روند و خود را از سویی به سوی دیگر می کشانند.
شاید این بحث به میزانِ زیادی خاله زنکی جلوه کند، اما این حقیقتی ست که متاسفانه وجود دارد و من هیچ گاه نتوانستم درک اش کنم. یعنی چه که یک انسان در دقایقی همه چیزش که ظاهرا باید نشانگرِ اعتقاد او باشد را تغییر دهد و دوباره به همان حالتی که داشت برگردد. مگر چه فرقی است میانِ پسری که در راهرو ها و پله ها و محوطه ی دانشگاه او را می بیند و پسری که در کلاس در چند متریِ او قرار دارد؟ مگر نباید به زعمِ او هر دو «نا مَحرم» باشند و پوششی که در برابرشان اختیار می کند یکسان باشد؟ و چرا من نمی توانم دلیلی برای این حرکات پیدا کنم؟ یعنی فشار های بیرونی (از خانواده گرفته و جامعه و معضلاتش) تا این حد می تواند موثر باشد که همچین عجایبی را شاهد باشیم؟
من به این ها می گویم دافِ مخفی(!) یا دافِ پنهان(!). -هر چند از این کلمه خوشم نمی آید، اما جایگزینی بهتر پیدا نکردم و باید به همین اصطلاحِ عام بسنده کنم- کلمات مهم نیستند. مهم مفهومی است که به آدم القا می کنند. یعنی همچون یک آفتاب پرست می توانند در لحظه ای همه چیزشان را عوض کنند، تا حدی که شک کنی این همان آدمِ قبلی ست؟ آیا؟
البته موضوع به همین جا و همین مورد ختم نمی شود. این که زنی چادری موهایش دیده شود یا چادرش را کنار بزند و تو بتوانی بدنش را ببینی، دیگر دارد عادی می شود. چند ماهِ پیش دختری را در دانشگاه راه می رفت. یکی رفت تا از او سوالی بکند. شلوار جین اش از بالای زانو پاره شده بود و چادر اش را کنار زد تا ران اش بهتر دیده شود. آنجلینا جولی در مراسمِ اسکارِ ۲۰۱۲ به خاطرم آمد. من رفتم و فکرم ماند با پارادوکس ها و تعجب هایی که در ذهن ام شکل می گرفت.
این ها همه گی چیزی دارند پنهان می کنند. نه از دیگران. بلکه از خود. می خواهند خودشان را از خودشان مخفی کنند و سری زیرِ برف کرده اند و مانده اند چگونه باشند. چقدر دردناک است کسی جلوی آینه بایستد و خودش را نتواند ببیند. به هر حال این روز ها هم از یاد می روند. این خاصیتِ انسانِ فراموشکاری مثل ماست.

هیچ نظری موجود نیست: