همان روزها خیلی ها می گفتند لیورپول دست کم تا شش سال نمی تواند موفقیتی کسب کند و حتا نمیتواند به لیگ قهرمانان اروپا راه یابد. پیش بینی ها درست بود. لیورپول از روزهای خوبش فاصله گرفت و در این سالها فقط یک قهرمانیِ جام حذفی با کنی دالگلیش را به دست آوردند. حالا بعد از چند سال رفته رفته لیورپول دارد خودش را پیدا می کند و در آستانه ی ماهِ حساس آوریل، بخت زیادی برای بالای سر بردنِ جامِ قهرمانیِ لیگ برتر بعد از دو دهه را دارد.
استقلال این روزها از این جهت من را یاد لیورپول میاندازد که نیاز به تغییر دارد و این تغییر اگر رخ ندهد شاید یک سال دیگر کجدار و مریز بتواند و حال روز خودش را خوب نگه دارد. اما بعد یک سال دوباره همان آش و همان کاسه میشود. استقلال مجبور است تعدادی از بازیکنانش را کنار بگذارد و بازیکنانی جوان تر را جایگزینشان کند تا بتواند بعد چند سال دوباره برگردد. که این اتفاق اصولا در فوتبال ایران نمی افتد. شاید بازیکن جوان آورده شود، اما به یکی دو پدیده ی لیگ که آن هم از سر لجبازی با رقبا خریداری شده خلاصه می شود. فرضی تقریبا ناممکن است که استقلال بخش مهمی از تیم فعلی اش را کنار بگذارد و به جایشان بازیکنان حداقل زیر ۲۵ سال و زیر ۲۱ سال بیاورد و به آنها کامل بازی بدهد. نه اینکه در نقش دکور ظاهر شوند و فقط برای پر کردن لیست باشند. و تازه خیلی از آنها به خاطر نسبت فامیلی یا روابط پشت پرده به استقلال آورده شده باشند.
استقلال، لیورپول یا خیلی دیگر از تیم های اروپایی نیست که جرات این را داشته باشد دست به ریسک بزند و خودخواسته از جام دور شود و بعد و گامی محکم برگردد. هوادار و تماشاگر بازی های استقلال این تحمل را ندارد بنشیند و ببیند رقیبش دارد نتیجه میگیرد و او از قافله جا مانده. این از حوصله ی تماشاگر ما خارج است! مثل منچستریونایتد این روزها که Chosen One تبدیل شد به Chosen Wrong! راستش شاید ایراد از خود ما باشد که چندان حال و حوصلهی صبر و تحمل حرف رقیب را نداریم و حاضریم خودمان جامی را از دست دهیم اما رقیب به آن نرسد.
استقلال فرصت چندانی ندارد. آسیا را تقریبا از دست داده بود، اما با بردِ آخر کمی امیدوارانهتر ادامه ی رقابت ها را دنبال میکنیم. برای لیگ هم می تواند اینگونه باشد. میتواند یک پایانِ غم انگیز رقم بخورد یا ناگهان همه چیز عوض شود و هفتهی سیام را با هیجان دنبال کنیم. حتا اگر قهرمان نشویم باقی ماندنِ انگیزهی نبرد تا آخرین لحظه میتواند حال ما را جا بیاورد و غصه ی عدم تغییر را نخوریم. آن وقت بگوییم با همین وضع هم می شود. اما تهِ دلمان می دانیم که نمی شود.
فردا آخرین بخت استقلال است. می تواند برگردد، حتا اگر قهرمان نشود. می تواند ایستاده بمیرد. رقبایش را زمین بزند. سقوط نکند. استقلالی باشد که دوست داریم. حتا اگر آدم هایش را دوست نداشته باشیم.
بخت بلند این است که استقلال فولاد را ببرد و نفت و پرسپولیس هم نتوانند حریف هایشان را ببرند. آن وقت استقلال دوباره به رتبهی دوم میرسد و به یک امتیازیِ فولاد و بالاتر از پرسپولیس و نفت. و اندک بختی می ماند برای امید به نتیجه نگرفتن فولاد در برابر گسترش فولاد و پیروزیِ استقلال برابر تراکتور در آزادی. آن وقت تبریزی ها سرنوشت را رقم خواهند زد.
این خوشبینانه ترین حالت ممکن است که از احتمال بالایی هم برخوردار نیست. اما چاره ای نداریم جز همین دلخوشی. یا باید به این فکر کنیم یا آرزو کنیم همین فردا به فولاد ببازیم و قید لیگ قهرمانان را بزنیم و پرسپولیس قهرمان نشود.
استقلال این روزها من را می ترساند. انگار می خواهد نشان بدهد روزهای بدی در راه است. روزهایی که امروز روزِ خوبش است. قیاسِ استقلال با لیورپول یا هر تیمِ اروپایی دیگری بیشتر حاصل یک ذهن خاطره باز است که در دلاش امید دارد اگر قرار است سرنوشتِ بدی برای تیماش نوشته شود، روزهای خوبی هم در راه باشد. نه فقط ناکامی صرف. اگر قرار است فصل آینده نتیجه نگیریم به جایش بذری بکاریم که چند سال بعد با درو کردناش دلمان خوش شود. نه این که فقط خونمان را در شیشه بریزد! من وظیفه دارم به فردا ساعت پنج و نیم خوشبین باشم.
عکس ها از سایت iSport.ir
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر