۱۳۹۱ تیر ۶, سه‌شنبه

بازی «ما» و «قانون»


یکی از اصلی ترین خواسته های هاشمی رفسنجانی و دیگر همفکرانش در سال ۱۳۴۳، اجرای کامل قانون اساسی بود*. قانون اساسی ای که در بهترین حالت -یعنی پذیرش متمم آن- شاه را مجبور به سلطنت می کرد، و نه حکومت کردن.
و در چند سال اخیر هم یکی از خواسته های مهم رهبران جنبش سبز، اجرای بی چون و چرای قانون اساسی بوده است.
این مسئله ی مهمی است که در دو دوره ی تاریخی متفاوت، ما خواستار اجرای قانون بوده ایم. یعنی قانون وجود دارد و اگر بحثی شکل می گیرد، پیرامون عدم اجرای صحیح آن است. که مشکل باز به خود ما باز می گردد.
هرچند در رابطه با کامل و صحیح بودن قانون اساسی در هر دو دوره شک و تردید زیاد است. اما این را می رساند که «ما» اصولا قانون را به حساب نمی آوریم و برایش ارزشی قائل نیستیم. نه تنها قانون اساسی که حتا قوانینی مانند راهنمایی و رانندگی و ... هم وجود دارد، اما بحث بر سر اجرایش است. در رابطه با قوانین نانوشته و اخلاقی هم اوضاع به همین ترتیب است. که قانون در زندگی روزمره ی ما بنا به شرایط و لحظه تغییر می کند.
پس این انتظار را هم می شود داشت که هر حکومتی بنا به موقیت خود قوانین را به نفع خود تغییر دهد. -هرچند منصفانه نیست- و چون طبعا حکومت از قدرت بالاتری نسبت به سایرین برخوردار است، این مهم برایش دشوار نیست. (بماند بحث دستگاه های نظارتی که به تقسیم قدرت می رسیم و در اینجا نمی گنجد)
این موارد بار دیگر ثابت می کند که علاوه بر اینکه اصلاح را باید از خودمان شروع کنیم، بلکه قانون مندی و احترام به قانون را هم از خودمان آغاز کنیم. تا بتوانیم در آینده چنین انتظاری را از دیگران هم داشته باشیم. که بار سوم یا حتا بیشتری تکرار نشود.

* اکبر هاشمی رفسنجانی در گفتگو با صادق زیباکلام، منتشر شده در کتاب «هاشمی بدون رتوش»

هیچ نظری موجود نیست: