۱۳۹۲ بهمن ۲۳, چهارشنبه

داستان از چه قرار بود؟

به این فکر می کتم که چرا امیدِ زیادی به جشنواره ی امسال داشتم و چرا از میانه ی راه دچارِ یأس شدم. سعی کردم فیلم های زیادی را ببینم اما از بینِ همه شان تنها دو فیلمِ «خانه ی پدری» و «سایه روشن» را می توانم بگویم دوست داشتم. و چند فیلمِ دیگر («سیزده» «قصه ها» «بیگانه» «چندمتر مکعب عشق» و «ردکارپت») برایم قابل قبول بودند و دیدنشان هم تا هم حدی واجب.
فیلم هایی مثلِ «ملبورن» و «همه چیز برای فروش» هم فیلم های آزار دهنده ای نبودند و ارزش دیدن داشت. برای هر کدام از این ها، خاصه دو فیلمی که دوست داشتم باید در آینده مفصل درباره شان نوشت و بگویم چرا تنها همان دو را دوست داشتم.

اما از میانِ فیلم ها دیگر، ملبورن اگر سعی می کرد از اصغر فرهادی جدا شود و مستقل باشد، تواناییِ تبدل شدن به فیلم قابل قبول را داشت. در همه جای فیلم حضورِ فرهادی احساس می‌شد. داستان، پنهان کاری، نگفتن، قاب‌بندی و از همه بدتر پیمان معادی که به جای امیرعلی دقیقا «نادر» بود. نیما جاویدی با این کار شاید خواسته از الگوی موفقی استفاده کند و دست به ریسک کمتری بزند تا موفقیت فیلم‌اش تضمین شود. درست که ملبورن کپیِ خوبی است، اما تا وقتی اصلِ ایرانی اش همچنان فعال است چرا باید بدل‌اش را بسازیم؟

همه چیز برای فروش هم می توانست فیلم خوبی شود اگر داستان می داشت. امیر ثقفی تجربه ی خوبی داشته. فیلم‌بردای و رنگ و لعاب تصاویر فضای فیلم های وسترن را برای ما می‌سازد و موسیقی فیلم بسیار خوب است. اما کار داستان ندارد و همین همه چیز را خراب کرده است.
داستان نداشتن و عدم تواناییِ به پایان رساندنِ کاری که آغاز شده از مهم‌ترین ضعف های این روزهای سینمای ما و به طور مشخص این جشنواره است.

در میانِ این بی داستانی «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» جایزه ی بهترین فیلم‌نامه را می گیرد. فیلمی که بیشتر شبیه یک فاجعه بود تا اتفاق خوب و اقتباس از رمان. شاید در زمانِ دیگری از آزاردهنده بودنِ فیلم بگویم.

«چ» اما حکایت دیگری دارد و بر اساس حادثه ای تاریخی جلو می‌رود و ارزش دیدن دارد. جلوه های ویژه ی چ فراز و فرودی را با خود دارد و گاه خیلی خوب می شود و گاه بسیار تصنعی. اما همین که از جلوه های ویژه ی بصری در این کار استفاده شد و خبری از انفجار خمپاره برای طبیعی در آمدن نبود، باید خوشحال باشیم!

اما در این بین فیلم هایی بود که دیدنشان به مثابه ی عذاب بود. تحملِ «آرایش غلیط» و «پنجاه قدم آخر» (هرچند اصرار بر ادامه دادن داستان فیلم را کمدی ناخواسته کرده بود و انتهای فیلم واقعا خندیدیم و شاید شاد از سالن بیرون رفتیم) و «زندگی جای دیگری‌ست» به هیچ وجه کار آسانی نبود. «طبقه ی حساس» هم با کمی ارفاق در این لیست نیست. هرچند شوخی های تکراریِ و دست چندم پیمان قاسم‌خانی که پیشتر در سریال هایش دیده بودیم،‌ امکان اضافه شدن این فیلم به لیست غیرقابل تحمل ها را به ما می داد.
«برف» و «تمشک» و چند فیلم دیگر از فیلم هایی بودند که می شد نکاتِ ضعف و قوتی از آن‌ها را نوشت و راجع به‌شان بحث کرد.
متاسفانه «عصبانی نیستم» «شیار ۱۴۳» و «رستاخیز» را نتوانستم ببینم. هرچند درباره ی اولی حرف‌های ضد و نقیضی شنیده‌ام و عده ای عالی و عده ای دیگر بسیار اغراق آمیر می خوانندش!

با همه ی این روایات جشنواره ی سی و دو چنگی به دل نمی زد و اگر همان چند فیلم اول هم نبودند نیازی به هیچ بحث و حرفی به میان نمی آمد. داستان نداشتن و پایان های عجیب و باز و زیادی باز و تنگ و یا به قولِ دوستی وِل، از نکات منفیِ فیلم‌های امسال بود. و از همه بدتر صعفی که در داستان ها وجود داشت می‌تواند زنگ خطری برای سینمای این روزهای ما باشد. سینمایی که نمی داند قرار است داستانی باشد یا چیزی ورای داستان، و یا حتا کمتر.

هیچ نظری موجود نیست: