۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۷, شنبه

دنیا جای امنی برای تنهایی نیست

نگاهی به رمانِ «هست یا نیست؟»، نوشته‌ی سارا سالار/ نشرچرخ ۹۲

داستان درباره‌ی زنی است که دارد از روزهای جوانی‌اش فاصله می‌گیرد و گذشته را مرور می‌کند و در لحظات امروز، اسیر روزهای رفته است و اتفاقاتی که دیگر تکرار نخواهد شد.
داستان با دو روایت پراکنده‌ی زنی در باشگاه ورزشی و همان زن در فرودگاه شروع می‌شود. دو روایت همزمان و موازی پیش می‌رود. یکی در امروز. دیگری در گذشته. هرچه جلو می‌رویم شخصیت‌ها یکی‌یکی وارد می‌شوند و برای خود هویتی تعریف می‌کنند. اتفاقاتِ گذشته با سرعت بیشتری پیش می‌رود و از فرودگاه شروع  می‌شود و به اصفهان می‌رسد و بعد هفت شب در بیمارستان. در بیمارستان شخصیت ها تا حدودی به هم ریخته می‌شوند اما هرچه جلوتر می‌رویم آدم‌های فرعی و نسبت هایشان را می‌شناسیم و البته شخصیت‌های مهم‌تر را پیدا می‌کنیم.


در ادامه (یک چهارم اول داستان) روایت زمان حال کم‌رنگ می‌شود و داستان در دوران بیست و هفت هشت ساله‌گیِ راوی می‌گذرد. بعد از آن دوباره زمان بین گذشته و فکرهای راوی در حرکت است. «نقره» ی مادر بزرگ انگار هشتاد و چند ساله‌گیِ همین زن است. هرچه جلوتر می‌رویم زمان روایت دوم به حال نزدیک تر می‌شود و از خواننده می‌خواهد رمز زمان را بگشاید. شاید تشخیص تقدم و تاخر حوادث نسبت به هم. بعد داستان جا می‌افتد و خواننده آدم‌ها را پیدا می‌کند و به ریتم رفت و برگشت‌های مشخص شده‌ی روایت‌های موازی عادت می‌کند و داستان با سرعت معقول و زبانی آسان پیش می‌رود. در ادامه خواننده را نسبت به پشت پرده و گذشته‌ی چند شخصیت که داستان حول آنها می چرخد، کنجکاو می‌کند. سینا، امیر، رامش جان، لیلا، خودِ راوی و ... . حضور شخص غایب بین گفت و گوها شلوغی ذهن و فکر راوی را نشان می‌دهد.

در فصلِ دوم «دنیا جای امنی نیست» می‌شود درباره‌ی حدس‌های زده شده مطمئن شد. زمان حال به جلو حرکت می‌کند و زن از باشگاه بیرون آمده و قرار است ادامه‌ی روزش را بگذراند. گذشته جلوتر آمده و آبات پسرِ راوی به دنیا آمده. نقش شخصیت‌ها کم کم مشخص و کنجکاوی درباره‌ی امید و سینا و ارتباط امروزشان با راوی بیشتر می‌شود. حوادث طوری چیده شده که انگار قرار است یک اتفاق مهم بیافتد و اطلاعات داده شده به زمینه سازی برای یک حادثه شبیه می‌شود. حوادث و رخداد های جانبی هم تقریبا خوب درآمده و با سیر کلی داستان هم‌خوانی دارد. و با کمک رویداد ها به لایه های شخصیتی حاضران داستان می‌توان رسید.

در فصلِ سوم «دنیا جای امنی...» دوباره روایت‌های موازی گامی به جلو بر می‌دارند و همان تقدم و تاخر ادامه دارد. راوی دنبال بچه‌ها رفته تا آن‌ها را به تولد ببرد. در گذشته هم ناگهان به تریاک کشیدنِ راوی و بعد تلاشِ او برای رهایی از اعتیاد می‌رسیم! این تکه خوب پرداخت شده و غیرقابل پیش بینی و با بهت وارد داستان شد. اما تاثیر مهمی نداشت. در پایان فصلِ سه، وقبل از شروع فصلِ «هست یا نیست؟» روند کلی به سویی می‌رود که هر دو زمانِ روایی قرار است به یک خط واحد منتهی شوند و می‌شود نکاتِ پنهان مانده را فهمید و حدس‌هایی که بر اساس کدهای داده شده بود تایید کرد. بعد از آن به صحبت های تصویریِ راوی با امیر پای نوت‌بوک می رسیم ه ظاهرا هدف این بوده که بیهوده‌گی و گیجی و گذر زمان را نشان دهد، اما خوب در نیامده و در بعضی جاها پرت است. در این بخش در لحنِ صحبت شخصیت ها هم کمی به هم ریخته‌گی حس می‌شود.

شکل کلی داستان خوب  ترسیم شده است؛ از این جهت که همه اتفاقات و حادثه ها و زمان ها را می‌خواهد به نقطه‌ی واحد هدایت کند. اما از سوی دیگر پایانِ داستان کمی دچار دست‌پاچه‌گی شده بود و همان بلاتکلیفی‌ها را ادامه می‌داد. وقتی به این شکل حوادث کنار هم چیده می‌شود - کنار هم چیده شده چون لزوما توالیِ زمانی در آن رعایت نشده و نمی‌توان گفت پشت سرِ هم- ، انتظار می‌رود اتقاق های پایانی به همان نسبت با رخدادهای سپری شده مرتبط باشد. شخصیت پردازی هم همزمان و خوب پیش رفت اما سر آخر تاکیدهای صورت پذیرفته خیلی به کارِ ما نیامد و «امیر» به نوعی ول شد. و در حالی که تاکید زیادی هم روی اسم و حرف‌های او شده بود و جای کارِ بیشتری را در داستان داشت.

از دیگر نکاتِ مثبتِ رمان می‌توان به یکی شدن زمان اشاره کرد که با شیبی منطقی و مطابق با خواسته های نویسنده به عقب و جلو  حرکت کرد. اما متاسفانه در جایی که ظاهرا قرار است اتفاق مهمی رخ دهد، به نوعی دچار سکون شد و بیش از حد با حرف و فکر پیش رفت. دقیقا نیاز بود در پایان با یک حادثه روبه‌رو شویم، اما حادثه آن‌طور که باید خوب در نیامده بود و لحن‌ها و حرف‌ها بعد از حادثه بسیار تکراری بود و خودِ تصادف هم راضی کننده نبود. یا مثلا انتظار می‌رفت فکرها و ذهن خوانی‌ها به جایی منتهی شود (که می‌توانست نقش امیر در این قسمت پررنگ باشد) اما چنین اتفاقی هرگز نیفتاد.
در مجموع با در نظر گرفتنِ نکاتِ مثبت و منفیِ رمان، نتیجه‌ی کار قابل قبول شده و می‌توان از آن به عنوان یکی از رمان‌های خوبِ این روز‌ها (که اتفاقا فروش خوبی هم دارد) نام بُرد و به کارهای بعدیِ نویسنده‌اش هم امیدوار شد.

هیچ نظری موجود نیست: