۱۳۹۰ مهر ۱۶, شنبه

نسلِ خود سوز

بی‌ معنی‌ کردند خیلی‌ چیز‌ها را
ما بچه‌های همین نسل...
گفتیم و خندیدیم و مردیم
اما نفهمیدیم در انتها، «زندگی‌» را کم آوردیم
ارزشِ  کلمات را به زیر خاک بردیم
وقتی‌ به هر بی‌ لیاقتی «دوستت دارم» گفتیم
بوسه‌ها را مسخره کردیم، نمی‌‌دانستیم
وقتی‌ به روی هر دیواری «دو نقطه ستاره» نوشتیم
نالیدیم از بی‌ عشقی‌ و نفهمیدیم،
مرگ «گلِ سرخ» به دست ما بود...
نفهمیدیم اشتباه آنجاست،
که «عزیزم» ، وِرد زبان‌ها کردیم

جفت پوچ بود بازی‌ِ روزگار با ما...
اما تقدیر را «نشانه» اش کردیم
دروغ گفتیم و پرسیدیم چرا؟
روزگار، زندگی‌ ما را کرده است تباه!
به ذهن خود حتا راه ندادیم،
نکند باشد اشتباه از جانب ما

این من و این نسل و این نسیان
نالیدند، از هرچه نامش بود انسان
که به خاک سیاه نشستیم، اما
نفهمیدیم، اشتباه؛ اینجاست...

هیچ نظری موجود نیست: