۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

تبریک نامه‌ای برای تولد یک فراتر از دوست

یا آخرین نفرم، یا یکی‌ از اونا!
۱۳ سال و ۱ ماه و ۲ روز می‌گذرد، اما هنوز بین ۴ و ۵ آبان شک دارم و همیشه به این نتیجه می رسم که ۴ درست است و جالب که این رویه هر سال ثابت می‌‌ماند و تکرار می شود و من که این ها در کارم نیست!
این روز‌ها بیشتر از هر و...ق...تی پندت به کارم می‌‌آید. و اغراق نیست اگر بگویم همین است که این روز‌ها نِگَهَم داشته است و اگر نبود، جست و جوی راه حل خود حدیثی می شد...سرت سلامت باشه...!
و چه خوب است همین سخنِ کوتاه اما تاثیر گذار، که بیانگرِ بی‌ اهمیت بودن خیلی‌ از مسائل است و باید به عمقِ معنایش پی‌ برد!
عادتم این بود که هیچ وقت نمی‌توانستم خوب به کسی‌ تولدش را تبریک بگویم و گاهی همین کلافه هم می کرد، و حالا هم به این قصد اینجا آمدم و سعی‌ می‌کنم چیزی که می نویسم شبیه تبریک نامه ای برای میلادت باشد، اگر شد!
ورودت به سومین دهه ی زندگیت خوش باشد و سعی‌ کن تجربیاتِ خوبی کسب کنی‌ تا ۹ ماه و فکر کنم ۲۹ روز دیگر در اختیار من قرار دهی‌. و این را هم بگویی که حسّش چیست وقتی‌ دهگانِ سِنَت دو می شود دوستی‌ که در بدترین و بهترین لحظه ها در کنارم بودی و با همه ی مزخرف بودنم توانستی این همه مدت نه تنها تحمل کنی‌، بلکه به بهترین حال به کار آیی و مفید به فایده واقع شوی. رسم تبریک‌های این چنینی کوتاهی اش است که من به خوبی این قاعده را نقض کردم!
امیدوارم روز‌های خوبی در انتظارِ هردویمان باشد، که این در "ما" تاثیر گذر است پکتِ بیست ساله...!
این روزها کسی دوستی و برادری و این چیزها را نمی تواند درک کند و معیار چنان تغییر کرده که با هیچ سنگ میزانی از پس محاسبه اش بر نمی آییم و نمی فهمیم که چه است که این روزها بر نسلِ میانه ی ما می گذرد... 
 پس رومی: در نیابد حال پخته هیچ خام / پس سخن کوتاه باید، والسلام!

هیچ نظری موجود نیست: