۱۳۹۲ خرداد ۲۲, چهارشنبه

دو سال پيش

دو سال پيش، چنين روز و چنين ساعتي، از خانه بيرون رفتم. همينطوري كه حالا حاضر شدم و ميخواهم بروم.
آن روز كه از خانه بيرون رفتم. خيلي دير برگشتم. آخر شب بود. اما انگار سال ها گذشته بود.
وقتي برگشتم، اتفاقاتي افتاده بود كه فكر مي كردم چه اندازه بد است و آخر چرا؟ اما بعد ها فهميدم در رديفِ اتفاق هاي خوبِ من قرار گرفته است.
حالا نمي دانم چرا با همان حس و شايد با همان نيات دارم بيرون مي رم. نمي دانم چگونه بر خواهم گشت؟
بر خواه ام گشت؟

هیچ نظری موجود نیست: