اما حالا از تيمِ ملي خواهم نوشت. از اين چند دقيقه اي كه بيشتر نمانده. به شادي اي كه در حدِ يقين به آن اميد داريم. و چيز هاي زيادي نمي شود گفت. اين سه سه شنبه خيلي خوب گذشت. همه چيز. بر خلافِ اين روزها در ٤ سال پيش. از رويداد هاي سياسيِ آن ماهِ پرحادثه گرفته، تا هفتِ روزِ فوتباليِ آن ماه. از كفِ دست به تهران. از تهران به كفِ دست. كه تنها در تهران توانستيم پيروز باشيم و بعد ها فهميديم ما شناختي از كفِ دست مان نداريم. در همه ي آن ماهِ پر حادثه.
اما اين روزها كاملا متفاوت است. از همان وقايعِ سياسيِ به روز شده گرفته تا همين جاده ي تهران-ريو. اين دو رويداد به هم گره خورده است. تقويمِ فيفا و تقويمِ انتخاباتِ ما بد جوري در هم فرو رفته است و نمي شود نسبت به تاثير شان روي هم و روي جامعه بي تفاوت بود. قطعا مي تواند نقشِ به سزايي داشته باشد روي روحيه اي كه شهر ها پيدا مي كنند.
همان طور كه آن روزها -با اينكه مي خواستيم- نتوانستيم اميدِ چنداني به آن معادلات داشته باشيم و به جاي سئول، حوادث ايران اولويت شده بود و نيمي از ذهن درگيرش بود. حتا براي كساني كه در سئول بودند. آن نذر هاي يك نيمه اي! اما هر چه كه بود، اين روزها زمين تا آسمان تفاوت دارد با چيزي كه در ٢٧ يا ٢٨ خرداد در سئول و تهران گذشت. ما اين روز ها ياد گرفته ايم كه اميد داشته باشيم. پس بليتِ ريو را رزرو خواهيم كرد. در روزي ايراني.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر