در ابتدا نمي خواستم كسي را دعوت و ترغيب اش كنم كه پايِ صندوق بي آيد. من كارِ خودم را انجام مي دهم. اما احساس كردم شايد بد نباشد صحبتِ كوتاهي انجام داد. هم با آن هايي كه تصميم به راي دادن دارند. و هم آن كساني كه تحريم را انتخاب كرده اند. گروهِ اول بداند دارد چه مي كند، تا بتواند از فعل اش دفاع كند. تا شايد بتواند كسي را اميدوار كند. گروهِ دوم هم شايد به اين برسد كه مشكلات را نمي شود قهري حل كرد و در انتظارِ معجزه نشست.
اس. ام. اس ها زيادي به خيلي ها كه مي شناختم شان فرستادم. از آن ها خواستم به پاي صندوق هاي راي بي آيند. از حقي كه دارند استفاده كنند. اما خودم هم مي دانم نبايد به پيروزي اميدِ خيلي زيادي داشت. نه تقلبي در كار خواهد بود و نه هيچ چيزِ بدِ ديگري. ما اكثريت نيستيم. اكثريت شايد دنبالِ چيزهاي ديگري هستند. ما بايد بي آييم تا اگر از چيزي راضي نيستيم، به بهتر شدن اش كمك كنيم. ما اين گونه مي توانيم زمزمه هاي اميد را زنده نگاه داريم. نه با قهر. نه با گذشتن از تنها صلاحي كه داريم. خودمان سعي كنيم ذره ذره بهتر شويم و بهتر اطراف مان را ببينيم، شايد اوضاعِ اين سال ها بهتر شود. بهتر زماني فرا مي رسد، كه واقع بينانه و آن طور كه هست به رويداد هايي كه مي گذرد نگاه كنيم. تا شايد اميد با ما بماند.
به همه ي اين ها اشاره اي كوتاه كردم و گفتم تنها براي آن كه پيروز مي شويم نياييم كه خب اين خودش بدونِ در نظر گرفتنِ شرايط به ماجرا نگاه كردن است. چون خيلي ها نمي آيند و بعضي ها هم ممكن است جمعه حال و حوصله ي جلوي ايستادن را نداشته باشند. و حتا نبايد به جمعيتِ زيادي كه استقبال و طرفداري از نامزد ها مي آيند دل خوش كرد. بعضي ها شان فقط براي ديدن و همراه شدن با جو مي آيند و برايشان اهميت چنداني ندارد. چون متاسفانه با موج همراه شده اند و خودشان به آني كه بايد نرسيده اند. و واقعا شايد فراموش كنند راي بدهند يا نظرشان تغيير كند.
براي من واقعا جالب بود كسي كه در ستادِ يكي از نامزد ها به طوري جدي فعاليت مي كرد و هنوز نمي دانست مي خواهد راي بدهد يا نه!! با همه اين ها مي شود تَهِ ماجرا را ديد و پي بُرد ايرادِ كار از خودمان است و كليد هم تنها در فكرِ ما است و بايد خودمان بازش كنيم و تفاوت ها را آنگاه تشخيص دهيم.
خواستم بي آيند. واقعا بيايند. عكس العمل هاشان هم جالب بود. بعضي ها آدم را اميدوار مي كردند پاسخِ مناسبي مي دادند و بعضي ها هم همچنان غرق در نمك بودند و با شوخي هاي بي مزه با حواشيِ اين روز ها پاسخ داند و جاي بحثي ديگر نماند.
به هر حال من اميدوارم همه ي اين هايي كه ظاهرا مشكل است جوري حل شود كه نياز نباشد هر دوره همه چيز را ياد آوري كرد. و به راهِ حلي برسيم.
شايد من به پيروزي دل نبسته ام، اما فردايي كه دارم را دوست دارم و مي خواهم به چيزهايي كه مي خواهم برسم. و مي دانم خواهم رسيد. حالا هر كس كه مي خواهد بيايد. اوضاع را از اين حال در بياورد و باز هم بداند كه هيچ وقت نمي تواند رئيس جمهورِ اكثريت شود و هميشه خيلي ها هستند كه به او راي نداده اند. پس باشيم.
و همين ذراتِ اميد را حبس كنيم…
بعد از تحرير: واقع بيني يعني با همين لبزاري كه داريم، كاري كنيم كه اوضاع كمي بهتر شود و در بدترين حالت، به بخشي از خواسته ها يمان برسيم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر